مرهم درد دل بی تاب من
رفتی از این دیده ی بی خواب من
بی تو پریشان شده ام خویشرا
این من دیوانه ی درویشرا
بی تواسیرم به ره سرنوشت
رسم غلط را که براین در نوشت
ای که تو با شاه جهان دوستی
جرعه ای از خوش نفس اوستی
این همه درگیرمرامت شدم
عاشق دیداروسلامت شدم
دربه جهان دگری بازکن
پیش نگاردوجهان نازکن
نیست مگرهردوجهان جای من
گرتو ز من دور شوی وای من
ای که جهانی همه مدهوش تو
آن می نابی که زدی نوش تو
عشقی و من سرکش جادوی تو
تیر کمان تیر دو ابروی تو
خاطره ام خاطره ی کوی تو
می شنوم ازدل وجان بوی تو
کوی تو آرامگه جان من
خلوت این سینه ی ویران من
بازبیا نیستی ام هست کن
این من ویران شده را مست کن
در تب عشقت شده ام بیقرار
مانده به چشمان ترم انتظار
خلوت من با تو چراغانی است
درجهت روی تو مهمانی است
دفتر اشعارجهان دست تو
اهل جهانی همه سرمست تو
بی تو ازین شهرسفر میکنم
دیده ازین هجرتو تر میکنم
ای که زیباتر زباران بوده ای
بهترین درجمع یاران بوده ای
ای شکسته قفل هرزنجیر را
ای که روشن کرده ای شبگیر را
با تو دل بر هر بیابان میزنم
دل به هر دریا وطوفان میزنم
ازتو من شعرو غزل آموختم
همچوشمعی در فراقت سوختم
باتومن پروازکردم تا بهشت
وه چه بازیها که دارد سرنوشت
بی تو اینجا سخت دلتنگیم ما
درمیان صخره و سنگیم ما
یک طرف کفراست و یکسو بی کسی
مرده دل در حسرت ودلواپسی
غم مرا درخویشتن اعدام کرد
وحشی دشت دلت را رام کرد
رفتی و بیتاب کردی مست را
این من صد جام بر یک دست را
عاشقی دیوانه در بن بست را
شاعر یک دفتر سربست را
بیخودی از خویشتن دم میزنم
سینه را بر سینه ی غم میزنم
حالیا ازما گذرها میکنی
برچنین جمعی نظرها میکنی
درد بی درمان مارا چاره کن
دفتر دلتنگی ام راپاره کن
20/7/89 --اسدصفائی
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: -صفائی-اسد-جشنواره شعر رضوی-asad safaie- ,